فلاکت اقتصادی سرمایه – مبارزه اقتصادی کارگر
(۱)
على جوادى

اگر مورخ منصفی بخواهد تاریخ اعتراض کارگر و تاریخ سوسیالیسم در ایران را در این دوره به نگارش در آورد از مشاهده چند نکته تعجب خواهد کرد. خواهد پرسید: چگونه است که تحزب کمونیستی در ایران قدرتمند است. اما قدرت کمونیسم متشکل دارای ما به ازاء اجتماعی خود در صحنه سیاسی و صحنه جدال و کشمکش طبقاتی نیست؟ چگونه است که این کمونیسم در راس بخش اصلی اعتراضات کارگری نیست؟ چرا جامعه شاهد تحرک جدی و تعیین کننده ای در مراکز اصلی و کلیدی تولیدی نیست؟ مساله چیست؟  
بعلاوه این سئوال شاید ذهن بسیاری از فعالین و سازمان دهندگان کمونیست و رهبران کارگری را بخود مشغول کرده باشد: چرا علیرغم اعتراضات گسترده کارگری ما شاهد حضور قدرتمند طبقه کارگر و یا حداقل بخشهایی از طبقه کارگر در صحنه سیاسی جامعه نیستیم؟ چرا محمود صالحی و منصور اسانلو و بختیار رحیمی، لقمان مهری و فعالین کارگری باید در زندان باشند؟ چرا کارگری بخاطر عدم پرداخت ۶ ماه حقوق و مزایای خود ناچار به خودکشی از طبقه ششم اداره مرکزی موسسه خود میشود؟ چرا حقوق صدها هزار کارگر باید ماهها پرداخت نشود؟ چرا کارگر برای دریافت حقوق خود ناچار به مبارزه و اعتصاب و اعتراض است؟ چرا حقوق و مزایای کارگر حتی نصف خط فقر هم نیست؟ چرا ما شاهد شکل گیری تشکلات توده ای کارگری نیستیم؟ چرا قرارداد سفید در مقابل کارگر میگذراند و کارگر ناچار است برای اینکه بتواند زندگی کند امضای خود را زیر آن بگذارد؟ چرا دستمزد واقعی کارگر در حال نزول است؟ چرا کارگر تن به این چنین شرایط برده واری میدهد؟ چرا ما شاهد حضور طبقه کارگر در تحولات سیاسی جامعه نیستیم؟ چرا؟ مشکل کجاست؟ مساله چیست؟ چه باید کرد؟ معضل را در کجا باید جستجو کرد؟ این پدیده معوج چگونه شکل گرفته است؟
کمونیسم کارگری باید به این سئوالات پاسخی پراتیک بدهد! آنهایی که سئوالی ندارند مسلما راه حلی هم ندارند. بخشی از راه حل هم نخواهند بود. آنهایی که وضع موجود به فکر وادارشان نمیکند، مسلما بخشی از واقعیت آتی هم نخواهند بود. برای ما اما وضع موجود باید تغییر کند. بخاطر آینده کارگر، بخاطر آینده جامعه و مردم، این وضعیت باید تغییر کند. سئوال این است که حلقه های گرهی کدام است؟ از کجا باید شروع کرد؟
مکان سیاسی فلاکت اقتصادی
سرکوب سیستماتیک و وحشیانه رژیم اسلامی فاکتوری تعیین کننده در ایجاد و بقای چنین شرایطی است. سرمایه داری در ایران بر مبنای "کار ارزان و کارگر خاموش" سازمان داده شده است. کار ارزان و کارگر خاموش بیان رابطه اقتصاد و سیاست در ایران سرمایه داری است.  سرمایه داری در ایران با توجه به سطح نازل تکنولوژیک، دانش فنی و ضعف ساختارهای رو بنای تولیدی برای سود آوری و انباشت سرمایه، اساسا بر مبنای کار ارزان و کارگر فوق استثمار شده بنا شده است. برای ارزان نگهداشتن کارگر، برای جلوگیری از گسترش سهم طبقه کارگر از محصولات اجتماعی تولید شده، باید کارگر معترض را خاموش کرد. خاموش نگهداشت. هر اعتراضی را سرکوب کرد. سرکوب روزمره کارگر علاوه بر حفظ شرایط سلطه و بقای رژیم اسلامی، یک رکن پایه ای و نیاز حفظ مناسبات سرمایه داری در ایران است. ما به ازاء سطح پایین تکنولوژی و دانش فنی و ضعف ساختاری سرمایه را کارگر باید با کار بیشتر و دستمزد کمتر جبران کند. در این الگوی اقتصادی، سیاست ریاضت کشی اقتصادی یک رکن اساسی است. چند سال پیش در اوائل شکل گیری دوم خرداد و امیدی که دوم خرداد در دل برخی از جناحهای راست جنبش ملی اسلامی ایجاد کرده بود، ابراهیم یزدی جوهر این توحش سرمایه در ایران را بطور گویایی بیان کرد: "ایران نمیتواند وارد عصر توسعه اقتصادی شود بجز از طریق انباشت سرمایه... اما در یک کشور توسعه نیافته مانند ایران چگونه میتوانیم انباشت کنیم؟ بجز از طریق ریاضت؟ بجز از طریق اینکه از مردم خواسته شود، بیشتر تولید کنید و کمتر مصرف کنید؟ ... جامعه ای که مردم آن بیشتر مصرف میکنند و کمتر تولید میکنند هرگز قادر به توسعه نخواهند بود. ... ما نمیتوانیم نفتمان را که سرمایه ملی است بفروشیم و پنیر و تخم و مرغ و کره و گوشت بخریم و بدهیم شماها بخورید! مصرف را باید کم کرد، باید قناعت کرد و تولید را بالا برد" البته چندی پیش داریوش همایون هم  نظرات مشابهی را در یک مصاحبه تلویزیونی در این زمینه ارائه کرد. "باید بیشتر کار کنید، کمتر بخواهید. کمتر مزد بگیرد" این سهم کارگر در اقتصاد سرمایه داری در ایران است. این بربریتی است که تمام بودجه و درآمد جامعه و دستگاه سرکوب و تحمیق و آخوند و پاسدار برای آن به پا شده است.
اما سرکوبگری رژیم اسلامی توضیح دهنده  تمام موقعیت طبقه کارگر در شرایط کنونی نیست. آنها که موقعیت حاضر را تماما به سرکوبگری رژیم اسلامی منوط میکنند، از درک مکانیسم تغییر این وضعیت عاجزند. به فاکتورهایی خارج از قدرت عمل و مانور طبقه کارگر در تغییر توازن قوای سیاسی در جامعه متوسل میشوند. تغییر این شرایط را در عواملی خارج از توان و مبارزه جاری طبقاتی در جامعه جستجو میکنند. نیرویی را خارج از قدرت اراده و عمل کارگر بجای اعتراض کارگر مینشانند. سئوالی که این دوستان باید پاسخ دهند این است که چه نیرویی باید این حلقه را در هم بشکند؟
از طرف دیگر تحمیل موقعیت اقتصادی فلاکت آمیز به طبقه کارگر فقط عاملی در کارکرد روتین سرمایه در ایران نیست. این فاکتور در عملکرد اقتصادی – سیاسی رژیم اسلامی کمتر مورد ارزیابی قرار گرفته است. مساله این است که فاکتور اقتصاد نقشی دوگانه دارد. نقشی سیاسی و اقتصادی دارد. تحمیل فلاکت اقتصادی یک رکن اساسی هدف سرکوبگری رژیم اسلامی و علاوه بر آن و تاکید من بر این نکته است، علاوه بر فلاکت اقتصادی، چنین فاکتوری دارای عملکردی سیاسی است. نقش سیاسی دارد. عامل مهمی در تخلیه انرژی اعتراضی کارگر و فاکتوری در زمین گیر کردن اعتراض کارگری را تشکیل میدهد. یک سیاست آگاهانه از جانب دولت اسلامی است. شرطی برای بقاء حفظ اسلام سیاسی در راس حاکمیت سرمایه در ایران است.
مساله این است که وضعیت اقتصادی طبقه کارگر در شرایط کنونی تماما محصول عملکرد تعادل اقتصادی سرمایه نیست. در سطحی بسیار پایین تر است. بررسی موقعیت سرمایه و نظام سرمایه در ایران در چند دهه گذشته و مقایسه موقعیت اقتصادی کارگر نشاندهنده این واقعیت است. حکومت سرمایه در ایران نیازمند تحمیل فقری مضاعف بر کارگر و مردم زحمتکش است. آنچه این تعرض را ایجاب میکند، نقش اقتصاد در مبارزه سیاسی در ایران است. کارگری که توان اقتصادی دارد، میتواند هزینه اعتراضات را بدون چشم انداز نابودی خانواده کارگری تحمل کند، نیرویی تعيین کننده در مبارزه برای آزادی جامعه و رهبری اعتراضات مردم است.
حتی کودن ترین نمایندگان سیاسی سرمایه در ایران میدانند که تفنگ و سرنیزه و شلاق قادر به مهار و کنترل طبقه معترض کارگر در جامعه نیست. میدانند که باید قدرت تحرکش را محدود کنند. باید طبقه کارگر را فاقد توان و تحمل اقتصادی هر گونه مبارزه جدی ای کنند. رابطه اقتصاد و سیاست در حکومت اسلامی رابطه ای فرای مناسبات و ملزومات اقتصادی کارکرد سرمایه است. سیاسی است. در ایران مبارزه اقتصادی یک عرصه تعیین کننده و حیاتی مبارزه طبقاتی است. سرنوشت ساز است. سرنوشت بسیاری از مبارزات کارگری را نه قدرت و زور اسلحه و توحش سرکوبگری سرمایه بلکه در عین حال فشار و استیصال اقتصادی تعیین میکند. در یک کلام فلاکت اقتصادی در ایران ضرورت و اهمیتی سیاسی دارد.
مبارزه اقتصادی کارگر
اگر تحمیل یک فلاکت اقتصادی گسترده و بازتولید شده علاوه بر اینکه از ضروریات کارکرد اقتصادی نظام سرمایه داری نشات میگیرد و دارای ضرورت سیاسی در سرپا نگهداشتن حاکمیت سیاه اسلامی است٬ در طرف مقابل نیز مبارزه گسترده اقتصادی طبقه کارگر علاوه بر مکان آن در بهبود زندگی روزمره کارگر و مردم زحمتکش دارای اهمیتی سیاسی در افزایش توان مبارزاتی طبقه و سرنوشت سیاسی جامعه دارد.
مساله ای که ما با آن مواجهیم این است که طبقه ما در مبارزه اقتصادی صدمات بسیاری را متحمل شده است. تلاش برای بقاء و گذران زندگی مشغله اساسی طبقه ماست. بیکاری یک واقعیت خشن زندگی کارگر است. تورم قدرت خرید کارگر را به شدت محدود کرده است. دو شیف کاری واقعیت زندگی بخشهایی گسترده ای از طبقه کارگر است. بیکار سازی و تعدیل نیروی انسانی یک تهدید جدی در بالای سر کارگر است. رقابت برای کار و شغل در حد بالا است. کار قراردادی و موقت بر شدت ناامنی اقتصادی افزوده است. مبارزه برای تغییر این شرایط یک عرصه نبرد تعیین کننده در سرنوشت طبقه کارگر است. طبقه کارگر بدون پیشرویهایی در این عرصه قادر به ایفای نقش سیاسی و تعیین کننده خود در تحولات سیاسی جامعه نیست. سئوال اساسی این است که چه باید کرد؟ چگونه باید سازمان داد؟ چگونه باید متحد کرد؟ چگونه این شرایط را میتوان تغییر داد؟
در قسمت بعدی این مطلب به سئوالات فوق پرداخته خواهد شد.

دیگر نوشته های علی جوادی